گروه فرهنگی تبلیغی نحل

****** أللّهمّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم ******لطفا با *صلوات* وارد شوید******

گروه فرهنگی تبلیغی نحل

****** أللّهمّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم ******لطفا با *صلوات* وارد شوید******

گروه فرهنگی تبلیغی نحل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ممتحنة امتحنک الله...
------------------------------------
تلفن تماس
145 35 35 0919
سامانه پیام کوتاه
30007240000313

www.instagram.com
eitaa.com/nahl_ir
sapp.ir/nahl_ir
www.nahl.ir

گروه فرهنگی تبلیغی نحل
(گفتن)
------------------------------------
گروه نحل کاملاً مستقل و خودجوش بوده
و به هیـچ نهاد، حزب، اداره، دفتر، ارگان
و مرکـزی وابسـته نـمـی بـاشـد.
-------------------------------------
آدرس دفتر :
اونا که مرد و زن دعاگوشون بود
میز ریاست سر زانوشون بود...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۸۹، ۱۲:۱۸ ب.ظ

تدوین مستند «روایت نحل» بعد از چهل روز کار مداوم درست همین لحظه تمام شد و تمام که شد بلند شدم و چند قدمی توی خانه قدم زدم و دوباره دلم برای بچه های روستاهای جنت آباد، میل فرهاد، بویینگ، گاو چهاران( که خودشان خیلی بانمک می گفتند گاوچران!) پنگ، گروچان، پیروخوشاب، جوغن، الله آباد، زیارت مقداد، نهضت آباد، زهکلوت، چاه حسن، چاه حسین، درکلات، کیس کماچی، حیدرآباد، پنج انگشت، مختارآباد و...  تنگ شد. فیلم را با خانم نشستیم و دیدیم و وقتی ایشان که حسابی سخت پسند است و کارش  گیردادن های اساسی به آدم است در انتهای فیلم لبخند روی صورتش نشست حس کردم بیراه نیامده ام. اسمش را هم گذاشتیم روایت نحل که پیشنهاد دوست خوبم بود که خودش هم توی فیلم به خوبی توضیح می دهد رابطه ی زنبور با این آدم هایی که اراده کرده اند عمرشان را با خدمت به محروم ترین و مظلوم ترین آدم های روی زمین بگذرانند چیست. به راستی مظلوم ترین آدم های این کره  ی خاکی  همین ها هستند که در نظامی عدالتخوه و سی سال پس ازظهور انقلاب جهانی اسلامی اینگونه می زیند که یکی شان که اسمش آقا عباس بود می گفت بچه ی مریضش را نیمه ی شب تا به اولین درمانگاه در صدکیلومتری روستا (اسلام شهر) رسانده جلوی در درمانگاه بچه در دستانش جان داده و این را با بغض می گفت. آدم بغضش می گیرد وقتی بغض مردی را می بیند که نان سفره های رنگینمان در شهر مدیون دستهای پهن و زمخت و سیاه ایشان است.

درست است که چهار ماه از سفر خاطره انگیزمان به دورترین نقاط ایران(چهارصد و هفتاد کیلومتری جنوب کرمان و مرز سیستان) می گذرد اما برای من که لااقل این چهل پنجاه روز گذشته تمام وقتم را با تصاویر گرفته شده می گذرانم انگار همین دیروز بود. همین دیروز بود که بعد از سر زدن به ده ها روستا پایمان که به جنت آباد رسید دیگر همان جا پاگیر شدیم و ده روزی آن جا ماندیم. سایه ی سنگین آن هفت هشت فلج مادرزادی که به شکلی رقت انگیز خودشان را تا کنار جاده کشاندند و آمدند به استقبال ما و آن لبخندهای کشنده شان روی تمام این روزهای من افکنده شده و امیدی هم به محوش نیست. آن ها انسان بودند اما عجیب به حال خود رها شده بودند و فرهنگ نازل مردم روستا در بی اعتنایی محض به آنان، از آنان چهارپایانی ساخته بود که خودشان را صبح تا شب روی زمین های ماسه ای آنجا می غلتاندند و تصویری هولناک  از زندگی اجتماعی بشر در قرن بیست و یکم می ساختند. فقط گوشه هایی کوچک از این تراژدی انسانی را در فیلم گنجانده ام که امیدوارم همین مقدار هم اخ و اوخ مخاطبان نازک نارنجی شهر را درنیاورد.

و امیدوارم تصمیماتی خودجوش که در این مورد جزیی(به نسبت مشکلات عظیم آنجا) گرفته شد در سفرهای بعدی تحقق پیدا کند.

راست می گوید وحید جلیلی که وقتی به ما بباورانند ایران یعنی خیابان جردن ، نظام هم باید همّ و غمش را صرف آن کند که صدایی از این ها درنیاید و در اسرع وقت به مشکلاتشان رسیدگی کند که اعتراض اینان یعنی اعتراض کل ایران.

با اجازه از سید:

البته تا این مستند اومد و به پخش رسید اسم های مختلفی پیدا کرد!:

روایت نحل،هجرت ما،راویان آفتاب و...

 

  • گروه فرهنگی تبلیغی نحل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی