گروه فرهنگی تبلیغی نحل

****** أللّهمّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم ******لطفا با *صلوات* وارد شوید******

گروه فرهنگی تبلیغی نحل

****** أللّهمّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم ******لطفا با *صلوات* وارد شوید******

گروه فرهنگی تبلیغی نحل

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ممتحنة امتحنک الله...
------------------------------------
تلفن تماس
145 35 35 0919
سامانه پیام کوتاه
30007240000313

www.instagram.com
eitaa.com/nahl_ir
sapp.ir/nahl_ir
www.nahl.ir

گروه فرهنگی تبلیغی نحل
(گفتن)
------------------------------------
گروه نحل کاملاً مستقل و خودجوش بوده
و به هیـچ نهاد، حزب، اداره، دفتر، ارگان
و مرکـزی وابسـته نـمـی بـاشـد.
-------------------------------------
آدرس دفتر :
اونا که مرد و زن دعاگوشون بود
میز ریاست سر زانوشون بود...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۸۹، ۰۵:۰۳ ق.ظ

على جان!

بدرود خواهمت گفت، اى جان من، و نیز جهان را ، همین امروز! و ه! چه بى تاب شد على! و گویى که همه چیزش به سنگ مى خورد!

آه! فداى چشم هاش، که اشک هاش ، چه با حیرت و شگفت فرومى چکیدند!

آرى ، على ، خوانده نبود ، اینجاى داستان را!

چه بایدش مى کرد؟! و یا که مى توانست نمودن؟! و ایم! چه غریبانه گفت، همه را، که دمى چند تنهایشان گذارند، تا که بنشینند، و نیز بشنوند ، شنیدن هاى واپسین را! و همه نیز چنین بنمودند، و آن دم ، سقف بظاهر کوچک خانه فاطمه ، فاطمه را، و على را، در زیر چتر خویش میزبان بود!

به ناگاه فاطمه اش گفت:

على جان!

در این کوتاه ایام بودن ، بودن من با تو ، با تو به «صدق» بودم، و هیچ خیانت را ننمودم، و نه مخالفتى ، نه چنین بوده است، آیا؟! و على آن نشسته ى شکسته ، در آن غروب غریبى، که برایش گفتن، حتى اندکش، چه سنگین مى نمود، گفت: معاذ الله!!!

فاطمه جان!

پناه بر خدا!

تو کجا و خیانت؟!

تو کجا و خلاف؟!

به خدایم، که تو، بس گرامى بودى! و چه خداى ترس! و قد عز مفارقتک و فقدک!

فاطمه ام!

دورى ، جدایى ، از تو ، اى گرانمایه! بسى بر من گران است!

اما چه مى توانم کرد؟!

الا انه امر لابد منه ، امر خداوند است، و نه از آن گریزى! و قد عظمت وفاتک و فقدک ، فانالله و انا الیه راجعون!

فراق تو، و فقدانت، چه سهمگین است! و من به خداى پر مهر پناه مى آورم، از این انبوه اندوه، و چه سوگ بزرگى است، این! و آنگاه لرزان و پر ارتعاش فاطمه اش را گفت:

به یقین باش که على مرد وفاست، و به انجام خواهمش رسانید آنچه مرا بازگویى، و بر خواهش خویش نیز برمى گزینم ، گو که چه دشوار آید!

آرى، هر چه خواهى بگو، مى شنوم و مى شود! و فاطمه اش نیز گفت:

ارزانیت بدارد خداى پر مهر، اى بزرگمرد!

آن هم شکوهمندترین پاداش ها!

على جان!

مى خواهم تو را، و به جد، و بر آن نیز بسى اصرار، که:

نه «عمر»، و نه «ابوبکر»، و نه آنان که تابعند آنان را ، آرى، هیچکدام ، در نماز ، بر پیکر من ، نبایست که حاضر آیند!

آه! دخترم، گفتم نماز!

هنوزم در یاد است ، غربت را ، همه اش، که آن شب بنشسته بود، سینه على را، و گویى که نبود ، در خاطرش ، جز یاد آن قامت خم، و ابروى وار فاطمه اش!

حیرتا!

گویى که محراب به فریاد بود! و نبود على را هیچ تحمل!

در نمازم خم ابروى تو در یاد آمد

حالتى رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار

کان تحمل که تو دیدى، همه بر باد آمد


 3 صلوات


  • گروه فرهنگی تبلیغی نحل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی